موجود این شکلی درونم بعد از اینکه انگشت اشاره ام رو که م یدونه تمام کارهامو باهاش انجام می دم گاز گرفته بغض کرده و رفته پشت تخت نشسته(البته قبلانا می رفت توی کمد اما خالا توی خوابگاه جا نداره) یه کلمه هم حرف نمی زنه هر چی ام می رم منت کشی جیغ می زنه برووو اون ور...خر..چرا منو نبردی.. این همه سال من گفتم و تو نوشتی و به اسم ات چاپ کردن نمی شد منو ببری نمایشگاه
....و اما
پایــــیز
خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی دارد...
سلام
منو که یادتون نرفته؟ خوبین؟ خوش می گذره؟ پاییزو خوب شروع کردین؟!!!!!!!!
اگه وقت کردین به وبم سر بزنین؛ ممنون میشم نظرم بدین!!!
تو را یادم نرفته.
خاطرههای خوب هیچوقت از خاطر نمیرود.
سلام
حال شما؟
خوبید؟
چه عجب از این طرفها
خوشحال شدم دو آپ جدید ازت دیدم
موفق و شاد باشی
چه ساده و زیبا.
شیوا جان من همیشه نوشته هاتون رو می خونم و دوست دارم. اگرچه حرفی نمی زنم :)
ممنونم، زهراى عزیز.
:)
سلام:)
...
نارنجی با راه راه های بارانی..:)..
...
بر خیابان اصلی
چترهای رنگارنگ باران پاییزی
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است...
سلام.
چه قاب عکس قشنگی !
منم دوس دارم به وبم سر بزنید ها..:(
برگ ریز خاطرات بر دفتر دقایق عمر...
موجود این شکلی درونم بعد از اینکه انگشت اشاره ام رو که م یدونه تمام کارهامو باهاش انجام می دم گاز گرفته بغض کرده و رفته پشت تخت نشسته(البته قبلانا می رفت توی کمد اما خالا توی خوابگاه جا نداره)
یه کلمه هم حرف نمی زنه
هر چی ام می رم منت کشی جیغ می زنه برووو اون ور...خر..چرا منو نبردی..
این همه سال من گفتم و تو نوشتی و به اسم ات چاپ کردن
نمی شد منو ببری نمایشگاه
بىدلیل نبود که کارهات رو دوست داشتم.
کاش رقص یک برگ خشک نارنجی همبیشه این قدر قدرتمند می بود
برگى در باد مىرقصد
خوابهایم نارنجى مىشود
....................................