حس میکنم باید چیزی بنویسم
چند روزی است
که حس میکنم باید چیزی بنویسم
اما
کلمههایم را گم کردهام
همه جا را گشتهام
جیبهایم را
گنجهی آشپزخانه
و قفسهی کتابها
زیر بالشم را
و کشوی جورابها
و لای تقویمهای قدیمی
نه
یادم نمیآید
کلمههایم را
کجا گذاشته بودم...
آه
دیدی؟
آن کلمهها که با باد میرفتند؟
مال من بودند!
قشنگ!اما بهتر نبود به جای کلمه مینوشتید:واژه؟
دقیقا!!!!!!!!
درود بر شما
فکر می کنید در سال 1690 میشه از یه بچه محبت کردن آموخت یا تو اون سالها معجزه اتفاق نمی افتد، بچه ها به مراقبت نیاز ندارند! یا چون فرشته و معصوم هستند خداوند نگهبان هایی خاص برایشان گمارده تا ...
این موضوع را در پست " در آغوش جوجه تیغی " به تحریر کشیده ام
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
موفق باشید و بهاری
سلام خانم حریری
به وبم سر میزنین؟؟
من سپیدارم
تو اون وبلاگ
دوستون دارم
من
واقعا زیبا بود، به نظرمن همان کلمه خیلی بهتراست چون لحن شعرصمیمی است واگربه جا ی کلمه ازواژه استفاده می شدبه این فضا صدمه می زد.
نسیم دوباره می وزد و باد مهربان کلمه ها را می آورد.
من باد را دوست دارم
هرچند پریشانم می کند
پریشانی را دوست دارم
پریشانی کلمات
و حروف
که جمع می شوند
دوباره پخش می شوند
و گاهی می خواهند چیزی بگویند
zibast...
http://www.ghasedakekavir.blogfa.com/
من مطمئنم روی این شعر یه نظر اتفاقاْ نسبتاْ مثبت نوشته بودم. خب حالا سوال اینه که نظر من کجاست؟ یعنی ممکنه نظر منو دزدیده باشن؟ و باهاش پز داده باشن مثلاْ؟
:d
فکر کنم توى دلتان به آن فکر کردید! حالا مىشود بنویسیدش!
مطمئناً آدم که یک نظر مثبت، نسبتاً مثبت، حتا یکذرهى کوچک مثبت را پاک نمىکند! قابش مىکند که ببینید من چه خلق کردهام!
:)