من گریهام گرفته
نمىدانم برای زلزله دیشب است
یا یلدایى که عادت ندارم او حافظش را نخواند.
انگار یاد سال برف هم افتادم و یاد...
نه، همهچیز را نمیشود گفت...
...براى این قهر بىمعنى است شاید
یا
دیگر چه مىماند؟
دلم هم تنگ شده
باران هم نمىبارد
و خیلى هم مىترسم
...
چهقدر بهانه براى گریه دارم!
پس معطل چه هستی
رها کن
اشکهایت را
رها کن...
خسته ام
خسته
و هیچ کس آنقدر زن نیست
که ساعت ها بشود برایش گریست...!
باسلام،
عالی بود
امیدوارم همیشه موفق باشید.
بر باد رفته . . .
بهانه ها زیادند...
سلام . دعوتید به خواندن یک شعر خردسال. با سپاس.
سلام!
همه یبهانه یه طرف اون بهانه آخری که دیگه آدمو میشونه یه طرف!
بیشتر بنویسید .
من هم بهانه های زیادی برای گریه دارم .
حالا خوبه شما این همه بهانه دارید . من که وسط امتحانا نشستم بدون بهانه دارم آبغوره میگیرم چی ؟ :-(
دلم براتون تنگ شده یه عالمه تا...
صبح ها با آفتابگردان
تمام نانواهای محله مان را
گردن می زنم و
عصر ها با خدا
شطرنج بازی میکنم
روزگار خوبی است
فقط تو را نمی بینم
شایعه شده با
فرشته ها از خانه فرار کردی
اما آنها هم تورا
قال گذاشتند ...
شاد باشید خانم حریری.
میگویند آن جا دیوارهای خانههاش هم
سبز است.
درود
چرا اینقدر غم؟
اومدم به هوای امید، ولی دلم گرفت
به شادی و تندرسیتون
بدرود باشید
چون آمدنم به من نبد روز نخست
وین رفتن بی مراد عزمی ست درست
بر خیز و میان ببند ای ساقی چست
کاندوه جهان به می فرو خواهم شست