دلم برایت تنگ شده. دلم برای نوشتن برای تو تنگ شده. نوشتن برای تو خوب است باور کن. مثل باد خنکی که این روزها از لای پنجره میوزد . همان که پرده را آشفته میکند. صدای گنجشکها را هم او میآورد و پیغام کلاغها را . حرفهایی که تو در منقار کلاغها میگذاری. جملههایت را از میان پرحرفیهایشان میشناسم. باز هم بگو...
طبیعت شهر هم برای خودش عالمی داره. قطعهی خوبی بود.
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمت حزن می روید...!
خوشحالم که ویراستارید. دوست دارم بگویم که از دقتی که پشت این نوشتههاست و احساس مسئولیتی که حتی در نوشتههای خیلی عادی نسبت به کلمهها دارید، لذت میبرم و احساس خوبی بهم دست میدهد؛ چیزی که خیلی خیلی کم در جای دیگر پیدا میکنم.