تو نیستی
این باران بیهوده میبارد
اما خیس نخواهیم شد...
بیهوده این رودخانهی بزرگ
موج برمیدارد و میدرخشد
اما بر ساحل نخواهیم نشست...
جادهها که امتداد مییابند
بیهوده خود را خسته میکنند
ما با هم در آنها راه نخواهیم رفت...
دلتنگیها، غریبیها بیهوده است
ما از هم خیلی فاصله داریم
نخواهیم گریست...
بیهوده تو را دوست دارم
بیهوده زندگی میکنم
این زندگی را قسمت نخواهیم کرد...
من البته نمیدانم این شعر کیست. اگر کسی میداند، خبرم کند.
شعری از عزیزنسین. ممنون از مهدیار دلکش.
اول! :)
سلام! :)
این شعر برای عزیز نسین می باشد
بسی هم زیبا می باشد
خیلی قشنگ بود...!
قلبم در کالبدم نمی گنجد
کالبدم در اتاق
اتاقم در خانه نمی گنجد
و خانه ام در دنیایم
منفجر خواهم شد...
شعر دیگری از این کتاب , که همه اش کشف است ...
دلتنگیها و غریبیها بیهوده است....
سلام شیوای عزیزم!!
چقدر این تنوشتت زیبا بود دوسش دارم!!!!!!!!
سلام خانم حریری وبلاگ زیبایی دارین ولی انگار یه ذره رنگ کم داره ما سر کوچمون ابزار رنگ ونقاشی اگه می خواین براتون تهیه کنم.شوخی کردم راستی شعر قشنگی بود