دیگر دیر شده برای حرف زدن
یادت هست
چهقدر قرار بود حرف بزنیم؟
.
تو نیامدی
و شب از نیمه هم گذشت
خیلی چیزا تو زندگی همه مون عوض شده خیلی از واژه ها رو دیگه نمی گیم بد زمونه ایه
من که فکر کنم اگر هم بیاید من توان حرف زدن را نداشثه باشم وفقط بربر نگاهش کنم
اوه خوشحالم.باور می کنی هنوز صدایت توی گوشم است . بسیاری از جمله هات را. شیوای عزیز! سلام!
خوب , باید اعتراف کنم که امشب اولین باره که به وبلاگتون میام . این چن روز هم تو غرفه ی دوچرخه واقعا بهم خوش گذشت . به خصوص امشب و پارک و بقیه ی قضایا...
امروز هم گذشت...
باز حرف های شبانهمی نشاند غم به شانه...موفق باشید.
ای عشق!من دیوانه شدم تو را!
نوشته ی زیبایی بود ، وبلاگ دوست داشتنی و با صفایی دارین ... سبز باشی و آسمونی ...
حرف هایی دارم برای نگفتن ...
احتمالاً طرف دوست داشته حرف اضافی بزنه خب...!
وقتی دیگر مجالی نماند...قالب وبلاگتون رو خیلی دوست دارم :)سلام.
چرا اینقدر از حرف نزدن حرف می زنید؟!
خیلی چیزا تو زندگی همه مون عوض شده خیلی از واژه ها رو دیگه نمی گیم بد زمونه ایه
من که فکر کنم اگر هم بیاید من توان حرف زدن را نداشثه باشم وفقط بربر نگاهش کنم
اوه خوشحالم.
باور می کنی هنوز صدایت توی گوشم است . بسیاری از جمله هات را.
شیوای عزیز! سلام!
خوب , باید اعتراف کنم که امشب اولین باره که به وبلاگتون میام . این چن روز هم تو غرفه ی دوچرخه واقعا بهم خوش گذشت . به خصوص امشب و پارک و بقیه ی قضایا...
امروز هم گذشت...
باز حرف های شبانه
می نشاند غم به شانه...
موفق باشید.
ای عشق!
من دیوانه شدم تو را!
نوشته ی زیبایی بود ، وبلاگ دوست داشتنی و با صفایی دارین ...
سبز باشی و آسمونی ...
حرف هایی دارم برای نگفتن ...
احتمالاً طرف دوست داشته حرف اضافی بزنه خب...!
وقتی دیگر مجالی نماند...
قالب وبلاگتون رو خیلی دوست دارم :)
سلام.
چرا اینقدر از حرف نزدن حرف می زنید؟!