دستهایت نیست
لبهایت نیست
نیستی
بوی تو را گم کردهام
هوا صدای تو را نمیدهد
کلاغی میگوید قار
هیچ خاطرهای نیست
درختها هستند
نیمکتها نیستند
این برف بیهوده میبارد
سردم نمیشود
گرمم نمیکنی
...
...
...
چیزی نگو
مشق دوست نداشتن میکنم.
سلام .
جواب سوالتان بله است .
به همراه کلی شکلات و پاستیل و چیپس البته . :)
به عبارتی «احساسات مشقی»!
(:
سلام شیوا خانوم گل!!
چطورید؟
چه لطیف!!
مشق دوست نداشتن میکنم!!
وبلاگ من نمیاید؟چرا منو تحویل نمی گیرید!!
مشق دوست نداشتن می کنم
مشق دوست نداشتن می کنم
این شعر وصف حال این روزهای لعنتی منه!
راستی این شعر از کیه خانم حریری؟
من جدی جدی به حقوق مؤلف و کپیرایت و ... معتقدم. برای همین است که اگر از حافظ هم مصراعی را قرض بگیرم، حتماً مینویسم، نکند کسی فکر کند مال من است!
دوست داشتنی بود.
از حضور کلاغ تو نوشته هاتون خیلی خوشم می آد.
دلم خیلی براتون تنگ شده. و برای شب های طولانی پر از حرف زدن. و برای چیپس و ماست. و چایی آلبالو
آه
هیچ جا
هیچ جا
امروز هیچ جا نشد بروم و خنده ی کوچکی هم بنشیند بر لبانم
آه
آه
آه
حیف که اینجا گل نیست من بذارم!!!
.
نیست
نیست
خبری نیست که نیست!
من راه خانه ی توام//
از من بگذر
مطلب زیبایی بود . نگاه متفاوت شما تحسین برانگیزه. موفق باشید. اگه یه وقت سرتون خلوت بود به وبلاگ ما هم سری بزنید. . . . . . .
خانم حریری عزیز!
پیشاپیش عیدتون مبارک!!!!
سال خوبی داشته باشید.